جدول جو
جدول جو

معنی بالی بک - جستجوی لغت در جدول جو

بالی بک
(بَ)
ملقب به بیضا و قبهالدیباج، دختر عبدالمطلب و عمه پیغمبر اسلام و از زنان حکیم و خردمند بنی هاشم و بکثرت ادب و فصاحت و بلاغت مشهور بوده و شعر می سروده است و از اشعار وی مرثیه ای است که بدستور پدر در حال حیاتش برای وی سروده است. رجوع به تذکرهالخواتین ص 36 و در منثور ص 55 و ریحانه الادب ج 6 ص 217 و تاریخ گزیده چ لندن، ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
بالی بک
(بَ)
یادداشت مؤلف، رجوع به چوب و رجوع به چماق شود.
- چوب و چماق همراه داشتن یا با چوب و چماق آمدن، متعرض بودن یا بتعرض بر کسی درآمدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دالی بک
تصویر دالی بک
دالی بک (Dolly Back) یکی دیگر از تکنیک های حرکت دوربین در فیلم برداری است که در آن دوربین به طور پیوسته از سوژه دور می شود. این تکنیک برعکس `Dolly In` است و می تواند برای ایجاد حس فاصله، آشکار کردن محیط، یا کاهش تنش استفاده شود.
کاربردهای `Dolly Back`
1. ایجاد فاصله : دور شدن دوربین از سوژه می تواند حس دوری و جدایی را القا کند.
2. آشکار کردن محیط : این حرکت می تواند به تدریج بخش های بیشتری از صحنه یا محیط اطراف سوژه را نشان دهد.
3. کاهش تنش : با دور شدن از سوژه، تنش و هیجان در صحنه کاهش می یابد و بیننده احساس آرامش بیشتری می کند.
4. انتقال به یک صحنه جدید : این حرکت می تواند برای انتقال به یک صحنه یا محیط جدید استفاده شود.
چگونگی اجرای `Dolly Back`
- نصب دوربین روی دالی : مانند `Dolly In`، دوربین روی یک دالی که می تواند روی ریل یا سطح صاف حرکت کند، نصب می شود.
- حرکت به سمت عقب : دالی به آرامی از سوژه دور می شود، که این حرکت باید کاملاً نرم و پیوسته باشد تا تأثیر مطلوب را داشته باشد.
- کنترل سرعت : سرعت حرکت باید متناسب با هدف صحنه تنظیم شود؛ حرکت آهسته برای ایجاد حس آرامش و حرکت سریع تر برای انتقال به صحنه بعدی.
مثال های معروف
- سینمای درام : در صحنه های دراماتیک، دور شدن دوربین می تواند به تدریج کل صحنه یا محیط را آشکار کند و به بیننده دید وسیع تری بدهد.
- فیلم های اکشن : در فیلم های اکشن، این تکنیک می تواند برای انتقال به یک صحنه جدید یا نمایش گسترده تری از محیط استفاده شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
(لَ بَ)
یکی از نویسندگان عثمانی. وی پسر خالدافندی وزیر مالیه بود و نژاد وی به عبدالقادر گیلانی منتهی میگردد. مولد وی بسال 1255 هجری قمری است. زبان عربی و فارسی را از مثنوی خوان مشهور خواجه حسام افندی آموخت و از مجالس درس استادان جامع ایاصوفیه استفاده کرد. در عنفوان جوانی مقالات بسیار در جریدۀ حوادث انتشار داد و به تصحیح تاریخ ناپلئون پرداخت و بعد از چند مأموریت کوچک با رتبۀ دوم به سمت معاونی ریاست دفتر حلب تعیین شد و سپس به مقام ریاست دفتر نایل گردید و در همین اوقات روزنامۀ رسمی فرات را تأسیس کرد. علاوه بر این در حلب نیز روزنامه ای غیررسمی موسوم به ’غدیرالفرات’ و اثر مسمی به ’فهرست ولایت حلب’ و سالنامه ای مشتمل بر احصائیه های مفید انتشار داد و این کتاب مظهر تقدیر باب عالی واقع گردیدو یک نسخۀ آن را برای نمونه بهر ولایت فرستاده توصیۀ اقتدا و پیروی از آن کردند. در سال 1282 هجری قمری در عدلیه به سمت ریاست دوم به سردبیری دیوان احکام منصوب شد و در سایۀ جدیت و کاردانی در امور تشکیلاتی آن زمان به مقام رئیس اول ترفیع یافت و پس از یک سال از این کار منفصل گردید و بعداً به ریاست کل ادارۀمعارف مفتخر شد و در همین اثنا در سن 40 سالگی بسال 1295 هجری قمری بدرود زندگانی کرد. وی ترجمه احوال ملا لطفی و فؤادپاشا را به سبکی فصیح نوشته است. و کتابی در علم بلاغت تألیف و به ’انموذج’ تسمیه کرده و نیز کتابی برای تدریس تاریخ موسوم به مبداء کتابت به وجود آورده که هر درس آن مشتمل بر ترجمه احوال و شرح زندگانی یکی از سلاطین آل عثمان میباشد. مقالات ادبی متناوبۀ او به صورت مجموعه ای موسوم به دولاب درآمده و رساله های ’سرّالاسرار’ و ’سیرالاقمار’ نیز از تألیفات اوست. چند قطعۀ تآتر هم نگاشته و دیوانی نیز موسوم به ’حالهالشباب’ دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ لا بِ)
یکی از بیگهای کردستان و از جملۀ شاعران بود. بسبب جرمهایی که مرتکب شده بود به امر یاوز سلطان سلیم اعدام گردید. وی اشعاری در لهجۀ جغتایی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 3هزارگزی جنوب باختری چکنۀ بالا. کوهستانی و هوایش معتدل، آبش از قنات و محصولش غلات است و 94تن سکنه دارد که به زراعت و کرباس بافی میگذرانند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 11هزارگزی جنوب ماهیدشت و 4هزارگزی جنوب خزل. ناحیه ای است واقع در دامنۀ سردسیر و 175 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولاتش غلات، حبوبات، دیم و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد و در تابستان از خزل اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ بَ)
پسر دوم صدر اسبق ادهم پاشای مرحوم است. وی پس از تحصیل السنه و ادبیات شرقی و زبان فرانسه و علوم جدیده به زمرۀ منشیان دربار درآمد و بعداً سمت معاونت شورای دولت را یافت، و آنگاه به عضویت دائرۀ تنظیمات نایل گردید و عاقبت به مشاورت والیگری کریت منصوب شد. او بالطبع مزاج قوی نداشت و در اثر خستگی و بیماری بسال 1313 هجری قمری در جوانی بدرود حیات گفت. شخصی ادیب و واقف به علم آثار عتیقه و تاریخ بود و کتابی گرانبها مربوط به مسکوکات سلجوقی و عثمانی تألیف کرد و مردی نیک و خیّر بود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
پالیک، کفش، پاپوش چرمی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، پای افزار چرمین، (فرهنگ اسدی) :
از خروبالیک آنجای رسیدم که همی
موزۀ چینی می خواهم و اسب تازی،
رودکی،
و رجوع به پالیک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالیک
تصویر بالیک
کفش، پاپوش چرمی
فرهنگ لغت هوشیار
توان از دست داده، نیازمند به کمک دیگران، تنگدست
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رودپی واقع در شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک انگشتان دست
فرهنگ گویش مازندرانی